ارغوان جونارغوان جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

به رنگ ارغوان

تعطیلات ...

روز عید قربان دخملی رو بردیم پارک  پردیسان و حسابی خوش گذشت ...ارغوانم که عاشق حیواناته!! کلی ذوق کرد .. عشق من وقتی داشتی از چوب شورت به اردک ها میدادی دستتو گاز گرفتن و ترسیدی و چون عاشقشون شده بودی سریع دوباره رفتی پیششون و بهشون چوب شور میدادی... من فدات بشم که دل رحمی...خلاصه دوچرخه تو هم بردیم و تو پارک پردیسان بازی کردی... اینم چند تا عکس از امروز ارغوان نمایی از برج میلاد اینجا دنبال گربه هایی اینم با بابای مهربونش خدایا از تمامممم وجودم عاشقتمممم ...
13 مهر 1393

سفر شمال

نفس مامان به لطف بابا و عمو حسین چن روزی رفتیم لاهیجان و کلی بقول خومون عشق و حال   جنگل و دریا با 2 تا جوون اهل دل و صفا مگه میشه بد بگذره مگه اونجا دخترکم انقدر اروم و خانوم بود که کلی خوش گدروندیم...رفتیم دریای چمخاله وکلی تو دریا اب بازی کردی ...   ولت میکردیم میرفتی تو دریا.. اخه انقدر تو عاشق اب بازی هستی خلاصه کلی حال و هوامون عوض شد هر چند تو تهران هم بد نمیگذرونیم و هر روز بابا از سرکار میاد ددر دودوریم ولی خوب بدجور هوس دریا کرده بودیم بابا محمد هم واسمون کم نذاشت وهر جا میگفتیم میگفت چشم قربونتون برم که با شما دنیایی دارم این چند تا عکس واسه خالی نبودن پست عشق های من فدات بشم کوچولوی دوس...
4 مهر 1393

بدرقه مامان جون و بابا جون

عشقکم مامان جون باباجون 26 شهریور عازم مکه شدن و ما رفتیم فرودگاه بدرقه شون ... خیلی جاشون خالیه .. انشالله صحیح سلامت برگردن... راستشو بخوای خیلی دلتنگشونم .. وقتی هستن دلم گرمه که هستن ..حالا که رفتن 1 ماه حج احساس تنهایی میکنم... مامانی همش میگه کاش زود 1 ماه تموم شه..اخه میگه خواهر جونش حکم همه چی رو واسش داره و بوی مادرش و میده ...جای خواهر و برادر و پدر و مادر و داره براش.. و خیلی به خواهر جونش وابسته است ..خدا کنه بهشون خوش بگدر و حجشونم قبول باشه.... خدا سایه پر مهر مامان جونا و بابا جونا تو از سرمون کم نکنه......امین اینم یه عکس از ارغوان جونم خدایا همیشه شککککرت   ...
3 مهر 1393
1